سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از او پرسیدند عدل یا بخشش کدام بهتر است ؟ فرمود : ] عدالت کارها را بدانجا مى‏نهد که باید و بخشش آن را از جایش برون نماید . عدالت تدبیر کننده‏اى است به سود همگان ، و بخشش به سود خاصگان . پس عدل شریفتر و با فضیلت‏تر است . [نهج البلاغه]
بسم الله الرحمن الرحیم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» واقعه کربلا و فرجام دو سپهسالار

 حر بن یزید ریاحی و عمر بن سعد دو سپهسالار بزرگ هستند که در خدمت حکومت اموی بودند و فرماندهی سپاهیان را در عراق برعهده داشتند و هر دو در واقعه کربلا حضور پیدا کرده و عملا مورد آزمایش قرار گرفتند. مطالعه مقایسه ای رفتار این دو فرمانده و سپهسالار درس های تربیتی فراوانی را به ما می آموزد. هنگامی که امام حسین)ع( عازم کوفه گردید، <حر> از طرف حکومت یزید به عنوان فرمانده سپاهیان مستقر در منطقه ای به نام <قادسیه> بود. عبیدا... بن زیاد شخص دیگری را به قادسیه فرستاده و به حر ماموریت داد در راس یک هزار نفر جنگجو به سوی امام حسین)ع( رفته و او را مجبورا به کوفه ببرد.
    
    
    امام حسین)ع( به دو منزلی شهر کوفه رسیده بود که با حر و نیروهای تحت فرماندهی او مواجه گردید. سربازان حر و مرکب های آنان در آن گرمای سوزان بسیار تشنه بودند، به دستور امام یاران آن حضرت همه آنان و مرکب های شان را با مشک های پر آبی که به همراه داشتند، یکی یکی سیراب نمودند. وقت نماز ظهر فرا رسید. امام حسین)ع( به حر فرمودند من با یاران خودم نماز می خوانم شما هم با یاران خود نماز بخوانید. حر جواب داد که ما همه به شما اقتدا می کنیم. بعد از نماز امام خطبه ای خوانده و در آن به نیروهای تحت امر حر که همه از اهل کوفه بودند، گوشزد فرمود که من صرفا بنا به درخواست های مکرر و نامه های متعدد شما به اینجا آمده ام که از من دعوت کردید تا به کوفه بیایم، اگر از آن پشیمان هستید من به همان جایی برمی گردم که از آنجا آمده ام؟ اما همه آنان سکوت کرده و هیچ پاسخی ندادند. پس از استراحت و پس از اقامه نماز عصر باز هم امام حسین)ع( اقدام به سخنرانی برای آنان نمود و مضافا بر تکرار مطالب قبلی در اثبات استحقاق خودش برای مقام خلافت مسلمین و انحرافات یزید و حکومت او از مسیر حق و موازین اسلامی و عدم شایستگی او برای این مقام سخن گفت. باز هیچ کسی از آنان پاسخی ندادند، اما <حر> که فرمانده آنان بود به امام عرض کرد من از این نامه ها و قاصدهایی که نزد شما آمده و شما را به کوفه دعوت نموده اند خبر ندارم و فعلا دستور جنگ با شما را هم ندارم. امیر عبیدا... به من دستور داده است یا با یزید اعلان بیعت کنید یا شما را به نزد او در کوفه ببرم و یا از شما جدا نشوم. امام فرمودند من نزد او نخواهم رفت. حر گفت: ای فرزند رسول خدا! پس راهی را در پیش بگیر که نه به کوفه برسد و نه به مدینه، تا من نیز در نزد عبیدا... عذری داشته باشم. با این تصمیم، امام حسین)ع( به سمت راست حرکت کرد تا با یاران خود و نیروهای حر به سرزمینی به نام <عذیب هجانات> رسیدند. در آنجا بود که نامه جدیدی از ابن زیاد رسید که به حر دستور داده بود بر حسین بن علی سخت بگیرد و مانع حرکت او گردد.
    
    
    در هجانات، امام حسین)ع( خطبه ای برای اصحاب خود خواند و اعلان فرمود که اکنون چهره دنیا دگرگون گشته و شهادت بر ما حتمی شده است و من مرگ را جز سعادت و زندگی در کنار ستمگران را جز مایه ستوه و خواری نمی بینم و... در هجانات، حر نزد امام حسین آمده و به آن حضرت گفت: من باید شما را به کوفه و نزد عبیدا... ببرم! امام فرمود: <مرگ به تو نزدیک تر از این است>! از آنجا به بعد بود که نیروهای آن حضرت و نیروهای حر در حال تزاحم و جدال لفظی با همدیگر مقدار دیگری نیز راه پیموده تا به سرزمین <کربلا> رسیدند. وقتی امام حسین از نام آن سرزمین آگاه گردید، فرمود: <کرب و بلاء. یعنی اینجا سرزمین غم و بلاست، همگی فرود آیید که طبق فرموده جدم رسول خدا)ص( اینجا بارانداز، قتلگاه و مدفن ما است.>
    
    
    حر از هنگام نزول امام حسین)ع( به سرزمین کربلا و متعاقب آن گفت وگوهایی که با امام حسین داشت دائما با خودش در جدال و کشمکش بود. در درون او توفانی بزرگ برپا بود که خواب و آسایش را از وی سلب کرده بود. او افسر رشیدی بود که با حفظ موقعیتش که در گرو پذیرش جنگ با امام حسین بود می توانست همچنان رفاه و آسایش و نعمت های دنیوی خود را حفظ کند و یا بر آنها بیفزاید و شاید <نفس اماره> او بر وی نهیب می زد که این فرصت طلایی را از دست ندهد، او می تواند پس از سرکوبی حرکت امام حسین)ع< (توبه> نماید! و... اما از طرف دیگر <نفس لوامه> و خرد وی او را سرزنش می کردند که توبه از چنین گناهی پذیرفته نخواهد شد. <حر> تا صبح روز عاشورا را با چنین توفان و جدال درونی جانکاهی درگیر بود، صبح عاشورا نزد عمر بن سعد رفته و به او گفت: راستی با حسین بن علی خواهی جنگید؟ وقتی جواب مثبت شنید خود را به کناری کشیده و در خود فرو رفت و بالاخره به آن جدال جانکاه درونی خود فائق آمد و مصمم گردید که <توبه> نموده و به امام حسین)ع( بپیوندد که کشته شدن او و همراهانش دیگر قطعی شده بود.
    


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مجید محمدی ( شنبه 85/11/7 :: ساعت 2:48 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مصاحبه گلزار در شب شیشه ای
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 8
>> بازدید دیروز: 14
>> مجموع بازدیدها: 53836
» درباره من

بسم الله الرحمن الرحیم
مجید محمدی
من مجید محمدی هستم ومیخواهم با اهل وبلاگ به رقابت بنشینم.امیدوارم که مطالب این وبلاگ برای شما مورد استفاده قرار بگیرد

» پیوندهای روزانه

زیارت عاشورا [92]
هوپا [119]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
آموزش[26] .
» آرشیو مطالب
آرشیو 2
زمستان 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پورنگ

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب